۱۳۸۷ مهر ۸, دوشنبه

هفته اول

قرار است 10 نفر باشيم. نام هشت نفر در ليست است. برخي مثل من به دليل مشكل شماره دانجشويي نام شان در ليست نيست. براي اولين كلاس به كلاس 17 در ساختمان اساتيد مي روم و اولين همكلاسي خانمي است كه او نام مرا پرسيد ولي من نه‘ زبان انگليسي خوانده است و مثل بقيه كه بعد مي بينم نگران بي ربط بودن مدرك كارشناسي اش با اين رشته اي است كه هنوز تكليف اش مشخص نيست. بيست دقيقه اي صحبت مي كنيم و تصميم مي گيرم به دليل غيبت استاد و كمي تعداد خودمان بي خيال كلاس شويم و برويم. مي گويد كه بايد خوابگاه را با مادرش آماده كند. خوب يك دانشجوي زبان انگليسي مي تواند هم گروه خوبي باشد اين اولين فكر منفعت طلبانه اي است كه به ذهنم مي رسد. براي پيگيري شماره دانشجويي به تحصيلات تكميلي مي روم و مشخص مي شود استاد قرار است بيايد. به كلاس بر مي گردم و سر و كله دكتر روشندل پيدا مي شود. ده دقيقه باز هم بر و بر به هم نگاه مي كنيم. و باز تصميم مي گيريم كلاس را تعطيل كنيم. ولي اين پايان ماجرا نيست. دوباره به تحصيلات تكميلي مي روم و اينجا حدس مي زنم قيافه اين سه نفر به مديريت رسانه مي خورد چون به اندازه من علاف هستند. مي پرسم مديريت رسانه و تاييد مي كنند. مثل اين به جاي ساختمان اساتيد به يك كلاس 17 ديگر رفته اند. بر مي گرديم كلاس و اين بار خبري از استاد نيست. دوباره تحصيلات تكميلي و استاد پيدا مي شود با سلام و صلوات به كلاس بر مي گرديم.
نكته جالب اين كه بر خلاف روال معمول اين پسرها هستند كه خود را به كلاس رسانده اند و خبري از دخترها نيست. دكتر روشندل همانگونه كه مي گويد اولين دانش آموخته مديريت رسانه در ايران است وفكر مي كنم از اين به بعد زياد كارمان با او بيافتد. البته همان طور كه مستحضر هستيد در اماكن عمومي نمي شود زياد درباره اساتيد اظهار نظر كرد ولي خوب جوان و پرانرژي نشان داد.
به جمع چهار نفره پسرها يك خانم با مدرك فيزيك هم اضافه شد. بعد از كلاسي فرصتي براي گپ زدن شد. پدر بزرگ كلاس آقاي باقري پور ده سال پيش زبان و ادبيات اردو خوانده است و در راديو برون مرزي برنامه تهيه مي كند. آدمي جاافتاده و خودماني موهاي كم پشت وسط سر سن اش را نشان مي دهد و او را از ما متمايز مي كند. با توجه به شاغل بودن كارش از ما سخت تر خواهد بود. نفر دوم يك اصفهاني صددرصد است كه از مهندسي آمده است. خوب اصفهاني ها كه نياز به توصيف ندارند كه البته خوب و زياد حرف مي زند و احتمالاً كسي خواهد بود كه چرت استادها و دانشجويان را پاره مي كند.
يك هم استاني هم داريم. اسكندري مطالعات اجتماعي يا همچين چيزي خوانده است. مي گويد ساكن شيراز است و البته خوب تا چند روز وقت بعد بهتر مشخص مي شود كجايي است. هر چند هم دور باشد از من دورتر نيست. آن ها بيشتر حرف مي زنند و سعي مي كنند تكليف را مشخص كنند كه اين مديريت رسانه ديگ چيست؟
كلاس دوم وضع را بغرنج تر مي كند. موسي خاني قرار است سيستم ها اطلاعاتي مديريت يا همان MIS را درس بدهد. گريزي به صحراهاي كربلاي مالزي مي زند و. درباره مشكلات رشته هاي تازه مي گويد و داغ دل ما را تازه تر مي كند. ولي آخر مشخص نمي شود كه در اين درس چه بايد بخوانيم. همان پنج نفر هستيم و دختر زبان انگليسي عصر هم نمي آيد. خوب پس برگشته است و بعد بايد احتمالاً در اين باره من هم پاسخگو باشم.
روز دوم كلاس هشت صبح است. اولين ديدار با دكتر ابويي و البته اين كه مشخص مي شود كارش چقدر سخت است. هيچ كس در كلاس هيچ آشنايي با مديريت ندارد و او بايد مديريت استراتژيك را درس بدهد صحبت هايش درباره مديريت قرار است ديدگاه ما را شكل بدهد و البته ما را مي ترساند. قرار است كليه منابع به زبان انگليسي باشد و خوب مجبورم اعتراف كنم كارم سخت تر شده است براي اين درس. البته خوب شما كه مي دانيد اين مشكل خودم است.
اين پست طولاني شد . بيشتر براي كساني نوشتم كه هفته اول را نبودند و البته ماندن براي ثبت در تاريخ

هیچ نظری موجود نیست: